همچو نرگس در چمن گر میگسار افتاده ام
جام را ناداده از کف، در خمار افتاده ام
از دل صافی درین غمخانه زنگارگون
شاهد اندوه را آیینه دار افتاده ام
از غم خود با که گویم، کز زبونیهای بخت
یک جهان غم دارم و بی غمگسار افتاده ام