میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۴

دلا بیا که برآریم سر به شیدایی

که ماه شهری ما، شد غزال صحرایی

نسیم آه من از شوق آن رمیده غزال

چو گردباد علم شد به دشت پیمایی

صلاح نیست درین شهر بودنم بی‌او

که زود، کار دلم می‌کشد به رسوایی

قرار صبر به خود داده بازماندم ازو

بدان امید که تن در دهم به تنهایی

فراق می‌کشدم این زمان و می‌گوید

سزای آنکه کند تکیه بر شکیبایی!

به زیر بار غم از پا فتاده‌ای میلی

کجا شد آن‌همه اندیشه توانایی؟