میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۱

آراستی صف مژه، راه که می‌زنی

لشکر کشیده‌ای، به سپاه که می‌زنی

بیهوش کرده حیرتم، ای دیده هر زمان

آتش به من ز ذوق نگاه که می‌زنی

ای دل ترا زیاده سری افکند ز پا

دست هوس به زلف سیاه که می‌زنی

هر دم نگاه گرم تو از آه گرم کیست

چندین گره به رشته آه که می‌زنی

روی تو چشم دیده و صید تو دل شده

تو تیغ کین مرا به گناه که می‌زنی

با غیر، میلی از ره دیگر گذشت یار

تو چشم انتظار به راه که می‌زنی