گریزم از تو دم خشمگین رسیدن تو
که ناامیدیام افزون شود ز دیدن تو
عنان کشیده چو از دور بینمت، میرم
که بهر قتل که باشد عنان کشیدن تو
چو بیخبر ز سگان تو آمدم پیشت
مرا بسوخت خجل گشتن و رمیدن تو
دلا به حالت مرگم، ترا بشارت باد
که بعد ازین، بود ایام آرمیدن تو
کفایت است چو یک زخم او ترا میلی
چراست از پی تیغ دگر تپیدن تو