بر خویش نهد تهمت غمخوارگی من
تا غیر شود در پی آوارگی من
مشغول به نظاره اویم من رسوا
چندان، که جهانی شده نظّارگی من
خجلتزده گشتیم من و چارهگر از هم
از بس که فرومانده به بیچارگی من
دل جمع ز باز آمدنم کرده مرانم
اندیشه کن از رفتن یکبارگی من
میلی دهد از رشک فریبم به می و جام
تا یافته کیفیت خونخوارگی من