ز بزمش با چنین خواری، نخواهم زود برخیزم
که پندارم اگر باشم دمی، خشنود برخیزم
پس از عمری که بنشینم به صد تقریب در بزمش
سوال از مدعای من کند تا زود برخیزم
برد چون رشکم از بزم تو، پنهان سوی من بینی
که با آن ناامیدی، آرزوآلود برخیزم
به راه انتظارات مردم و بیرون نمیآیی
اگر نومیدی من باشدت مقصود، برخیزم
به صد امیدواری در رهش بنشستهام میلی
اگر در دیدنش تاخیر خواهد بود، برخیزم