گرم آمدم سوی تو و افسرده میروم
یعنی که زنده آمدم و مرده میروم
از باغ عشق، من که گیاه محبّتم
در خشکسال تفرقه پژمرده میروم
بیرحمیات اجازت یک مردمی نداد
هر چند یافتی که دل آزرده میروم
خوشدل به بزم او بنشین مدّعی، که من
هر جا غمیست همره خود برده میروم
روز شمار، دست من و دامنت که من
خود را ز اهل بزم تو نشمرده میروم
بادا بقای او، که چو میلی من از جهان
زهر فنا زجام اجل خورده میروم