دل چون ز بیوفایی او یاد میکند
پیش خیال او گله بنیاد میکند
زان گونه گرم خواهش داد است از تو دل
کش داد میدهیّ و همان داد میکند
پیغام قتل کز تو رقیب آورد به من
نومیدیام ببین که مرا شاد میکند
قتل مرا کرشمه جلاد او بس است
بیهوده شحنه اجل امداد میکند
از ذوق من به بند تو خلقی فتادهاند
صید تو کار آهوی صیاد میکند