میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹

سخن آن مست کجا با من مدهوش کند

مگر از سرزنش غیر فراموش کند

فرصت حرف چو یابم، ز رقیبان گویم

تا به این حیله ز من هم سخنی گوش کند

در سخن آیم و از بس که کنم بی‌تابی

چون گل از شرم برافروزد و خاموش کند

قاصد از آرزوی وصل چنان بی‌خبر است

که به سویش رود و نامه فراموش کند

به فراموشی اگر باده ز میلی گیرد

نظری سوی رقیب افکند و نوش کند