میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷

افغان که مرا همنفسان وانگذارند

یک دم به سر راه تو تنها نگذارند

گویا سر آزار نداری،‌ که رقیبان

بازم به سر راه تمنا نگذارند

از بزم تو بیرون ننهم پا که مبادا

تا آمدنم اهل حسد جا نگذارند

ما را ز بس آزار کنی پیش رقیبان

خیزیم ز بزم تو و ما را نگذارند

میلی چه روی سر زده هر روز به بزمش

اندیشه نداری که مبادا نگذارند؟