میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

ای مرغ دلم فاخته سرو بلندت

زلف تو کمند و دل من صید کمندت

بر من که تو را صید زبونم نکشی تیغ

آزرده دلم از دل دشوار پسندت

تا چشم بد غیر، گزندت نرساند

خال رخ خوبان دگر باد سپندت

بر جان و دلم غمزه و زلف تو گواهند

کاین کشته تیغت شد و آن بسته بندت

زنهار دلا دامن خوبان مده از دست

هرچند که این طایفه از پای فکندت

ناصح ز فسون تو جنونم شده افزون

صد شکر که بی‌سود نبود این همه پندت

میلی تو به صد بند به اصلاح نیایی

رفت آنکه دگر پند بود فایده‌مندت