مشو با روی آتشناک، شبها شمع محفلها
که میسوزند بال آرزو پروانه دلها
دم مردن، به سختی جان من دل از تو برگیرم
مرا در کار آسان بین چنین افتاده مشکلها
فشاندم قطرههای اشک در کویش، چه دانستم
کزان تخم وفا، گلهای حسرت روید از گلها
همان از بدگمانی گوش بر آواز او باشم
اگر صد بار شبها بشنوم غوغای محفلها
درین ره نیست غیر از جان سپردن چارهای، میلی
که سخت افتادهام از پا ودر پیش است منزلها