شهید عشق تو بیند چو دود آه مرا
در آفتاب قیامت شود پناه مرا
ازو اگر نکنم شکوه، منفعل گردم
که باز میرود آزرده بیگناه مرا
مرا مگو که نیفتادهای هنوز از پا
که اضطراب طلب میبرد به راه مرا
به روز حشر زمن شرمسار خواهد بود
درین غمم که چرا کشته بیگناه مرا
هزار بار چو میلی گرم برنجانی
بس است نیم نگاه تو عذرخواه مرا