صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ‌ها و قطعات مناسبتی » شمارهٔ ۱۰۸ - در تعریف شیراز و فضلای آن

تو ای شیراز گلهای ادب را بوستانستی

گلستانی بود گر فضل و دانش را تو آنستی

جهانی را پر از لعل و گهر داری تعالی الله

بخود میبال از یندولت که رشک بحر کانستی

ز طبع شاعرانت سلسبیل و کوثر از هر سو

روان گردیده طوبی لک تو گلزار جنانستی

شدی آرامگاه سعدی و حافظ همینت بس

کزین حرمت زیارتگاه رندان جهانستی

ز روی حافظ و سعدی درخشان مهر و مه داری

معاذ الله نمی‌خوانم زمینت آسمانستی

جهانی میستایندت به نام سعدی و حافظ

قرین نیکنامی با چنین نام و نشانستی

حکیمان عارفان اقطاب عالی رتبه را بینم

که هریک را مزاراستی مقام استی مکانستی

جوان بختا تو را نازم که پیران طریقت را

در آغوشت بسی پرورده‌ئی و خود جوانستی

هوایت دلکش و خاکت خوش و آبت روان زین رو

همه تفریح جسم استی همه ترویج جانستی

رساند زردروئیها خزان هر سال بستانرا

تو آنسرسبز بستانی که ایمن از خزانستی

زبانت را زبانها ترجمان شد در همه عالم

فکندی شور در گیتی عجب شیرین زبانستی

ادیبان چونوصال و نکته‌پردازان چو قاآنی

مران ابناء لایق را تو مام مهربانستی

فضا دایم پر است از نغمهٔ جانپرورت زیرا

هزاران مرغ قدسی را بهر دور آشیانستی

صغیر از اهل دانش میکنی توصیف اینت بس

که بر لایقترین افراد گیتی مدح خوانستی