صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۲

آن سان سخن بگوی که بتوان نگاشتن

وانرا بکار بستن و معمول داشتن

شرط است بهر درک سخن هوش مستمع

در شوره زار دانه نبایست کاشتن

گفتم بپیر میکده آب حیات چیست

کارم مگر بدست ز همت گماشتن

گفتا برای راحت خلق از ره و داد

تا حد خویش رایت خدمت فراشتن

پیرایهٔ وجود هنرمندیست و بس

یعنی ز خویش نقش بدیعی نگاشتن

چون از جهان صغیر گذشتن مقرر است

نیک است نام نیک پس از خود گذاشتن