صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴

یاد دو طره ات بدلم چون درون شود

سررشتهٔ دو عالمم از کف برون شود

زان صاد چشم و میم دهن مد ابروان

ما را رواست گر الف قد چو نون شود

موی سیه سفید شد و عشق من فزود

ثابت شد اینکه حرص بپیری فزون شود

تا صاف نیست قلب تو با موسی زمان

قبطی وش آب نیل بکام تو خون شود

تنها نه آسمان جفا پیشه شد نگون

هرکس بنای ظلم نهد سرنگون شود

هرکس صغیر خواست کسیرا زبون غم

شک نیست اینکه خود بکف غم زبون شود