سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶۱

ای فدای تو عز و جاه همه

آستان تو سجده گاه همه

سوی درگاه توست راه همه

ای به درماندگی پناه همه

کرم توست عذرخواه همه

یارب از دهر بی ملولم کن

جانب روضه رسولم کن

به سوی اولیا وصولم کن

به طفیل همه قبولم کن

ای اله من و اله همه

در برو دوش ماست فکر لباس

ما همه در تلاش زیب و اساس

پیرو نفس و تابع وسواس

گنه ما برون بود ز قیاس

عفوت افزون تر از گناه همه

جستجو می کنم نشان رهت

می پرم سوی آستان رهت

ای سرم فرش کاروان رهت

گرد نعلین رهروان رهت

شرف تکمه کلاه همه

از تو ای نور چشم ملتمس است

میوه نخل بنده نیم رس است

تشنگان را همیشه این هوس است

قطره یی ز آب رحمت تو بس است

شستن نامه سیاه همه

آن که هستی به ذات خویش احد

سیدا دارد از تو چشم مدد

همنشینش مکن به همدم بد

خسرو از تو پناه می طلبد

ای پناه من و پناه همه