سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۵۷

اسیرم کرده جادویی جهان زو کافرستانی

خرابم کرده ظالم مشربی صحبت گریزانی

فریبم می دهد صیاد هوشی برق جولانی

ز من رم می کند آهو نگاهی آفت جانی

به وحشت آشنا چشمی فرنگی زاده مژگانی

بدن گلقند ترکیبی شکرآمیز گفتاری

کمند افگن پری زادی قوی بازو ستمگاری

بلاانگیز بالایی سمن آغوش رخساری

چمن گلبرگ اعضایی بهارانگیز رفتاری

به قامت رو موزونی به رخ شمع شبستانی

غزال دشت پیمایی بیابان گرد نخجیری

عداوت جوی بی رحمی ز سر تا پای تزویری

جبین از خشم پرچینی کمان از کینه پر تیری

غضب آلوده ابرویی به خون تر کرده شمشیری

کجا از دست این کافر امان یابد مسلمانی

سیه چشمی گل اندامی نظر عاشق خریداری

سراپا ناز مطلوبی به حسن خود گرفتاری

تماشا دوست محبوبی تجلی بخش دیداری

نگه دل برده معشوقی صفا آئینه کرداری

به شوخی فتنه دهری به ناز آشوب دورانی

به دوش افگنده می آیی پریشان کرده کاکل

مرا چون سیدا باشد به ره دست تهی از مل

تو را طبعی چو می خرم مرا احوال چون سنبل

من از دست تو مجنونی تو از فریاد من چون گل

تو داری یک قفس بلبل ادا چاک گریبانی