مجلس افروزیی رخساره نیکویت کو
کاکل افشانی آن قامت دلجویت کو
طایر ناوک مژگان تو پر ریخته شد
قادر انداز کمانداریی ابرویت کو
لیلی حسن تو چادر شب خط پوشیده
اضطراب دل مجنون سر کویت کو
دو جهان بود شهید نگه جادویت
فتنه نرگس مردمکش جادویت کو
آنکه از هیچ سبب رام نمی شد به کسی
ناشده رام کس آن تندی آهویت کو
آب می کرد به نظاره دل مردم را
پادشاهانه نظر کردن آهویت کو
حرف پهلوزده می گفت همه عمر به ما
آنکه چون بند قبا بود به پهلویت کو
می کشیدی به یک انداز کمان همه کس
قامتت گشت کمان قوت بازویت کو
خوی بیگانه وشی پیش گرفتی ورنه
سیدا از دل و جان بود دعاگویت کو