مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۳۸

جوله پسری که جان و دل خسته اوست

از تار دو زلفش تن من بسته اوست

بی پود چو تار زلف در شانه کند

ز آن این تن زار گشته پیوسته اوست