جیحون یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴

دِهْ سرخ‌مِیی کَز تُتُقِ اَنوارش

شرمنده شوند ثابت و سیّارش

تن آینه‌وَش چنان شود زو صافی

کز سینهٔ مرد بنگری اسرارش