جیحون یزدی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۵

ای مهینه داوری کت شش جهه فراش وار

قبه از هفت اختر و خرگه زنه گردون کنند

وی مسیحافر که با گرد رهت یونانیان

خنده برکحل الجواهرهای افلاطون کنند

عزم حزم نافذت در انقباض و انبساط

بحر را مانند کوه وکوه را ماهون کنند

هر که از بداختری کین تو ورزد در ضمیر

نه فلک از... وارون کنند

بنده جیحونرا بدانسان چرک گردیده است رخت

که نشاید پاکش از صد دجله و جیحون کنند

تا دو صد فرسنگ لیلی سازد از مجنون فرار

وصله ازان اگر برپیکر مجنون کنند

هر کسم بیند نهانی گوید ایکاش اهل شهر

بهر دفع نکبت این مردود را بیرون کنند

نه مرا آن طلعت زیبا که رندان بهر فسق

خلعت دیبا دهند و هرشب ...ـون کنند

نه دراین صحراست بازاری که وقت احتیاج

یارهی را مغتنم سازند یا مغبون کنند

یا بده فرمان غلامی را که گوید اهل ملک

باکلوخ و سنگ رجم این تن ملعون کنند

یا بفرما تا ستاره رخ کنیزان حرم

رو سپیدم چون قمر از قرصه صابون کنند