ساخته کاخی سپهسالار بهر جشن شاه
پایهاش بر پشت ماهی سایهاش بر روی ماه
هر رواقش را هزاران نه رواق اندر کنف
هر ستونش را هزاران بیستون اندر پناه
چشم بیضا را ز روی اتصال او سپید
روی کیوان زانفعال ارتفاع او سیاه
در متانت هست هر کاهی ز دیوارش چو کوه
وز رزانت هست هر کوهی به نزدش همچو کاه
سقف او چرخیست کز رخشان قنادیلش نجوم
صحن او خلدیست کز فرخنده دیباجش گیاه
هم به آذر از تصاویرش شکوه نوبهار
هم به دیجور از قواریرش فروغ صبحگاه
کاشمر هر محفلش از لعبتانی عیشبخش
کاشغر هر مجلسش از شاهدانی طیشکاه
برده سنگ درگهش را خاره دل گردان سجود
سوده شیر پردهاش را پیلتن نیوان جباه
بارگاهش پر ز برجیس از وزیران دول
آستانش پر ز مریخ از دلیران سپاه
هان شده از شخص اول عالمی ثالث پدید
تا دو عالم را تو خود چندان ندانی قدر و جاه
آری آری عالمی ثالث بباید تا در آن
گنجد اول شخص ایران را فلکفر سایهگاه
الغرض چون رو به اتمام آمد این بیت الشرف
جست جیحون سوی تاریخش به جد و جهد راه
ناگهان سر از فلک جبریل بیرون کرد و گفت
کعبهٔ اسلام بادا این شرفزا دستگاه