وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵

هم مگر فیض توام نطق و بیانی بدهد

در خور شکر عطای تو زبانی بدهد

آن جواهر که توان کرد نثار تو کم است

هم مگر همت تو بحری و کانی بدهد

چشمهٔ فیض گشا خاطر فیاض شماست

وه چه باشد که به ما طبع روانی بدهد

وحشی از عهدهٔ شکر تو نیاید بیرون

عذر این خواهد اگر عمر امانی بدهد