فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۸

اوج گیرد رتبة افتادگی از حال من

تیره‌بختی سر به گردون ساید از اقبال من

بس که در افتادگی‌ها گرد بر رویم نشست

خاک بر سر می‌کند آیینه از تمثال من

من به راه وصل پویان روز و شب چون آفتاب

شام هجران هر قدم چون سایه از دنبال من

تا نسیمی می‌وزد بر من ز پا افتاده‌ام

هست هر برگ خزانی نامة احوال من

می‌فزاید غفلتم چندانکه عمرم می‌رود

به زبه چون بگذرد فیّاض ماه و سال من