چند از گل سخن عرض تجمّل شنوم
لاف آشفتگی از طرّة سنبل شنوم
بوی گل آمد و رفت از کف من صبر و قرار
چه کنم آه اگر نالة بلبل شنوم
پرده بردار که غیرت به جنون خواهد زد
تا کی از باد صبا وصف رخ گل شنوم
هر چه در گوش تو آهسته رقیبان گویند
من به آواز بلندش ز تغافل شنوم
کشت فیّاض ز غیرت دل بیتاب مرا
تا کی از وی سخن تاب و تحمّل شنوم