بعد هزار غم اگر عشرتی آرزو کنم
خون جگر فشانم و در گلوی سبو کنم
سوزن خار خار غم آمده در کفم کجاست
رشتة راهِ وعدهای تا جگری رفو کنم
روی نگاه با تو و پشت نگاه با رقیب
چند گل نظاره را در چمنت درو کنم!
چون به فریب عشوهای گوشه چشم خم کند
جان هزار وعده را در تن آرزو کنم
بهر طواف کوی او حرمت پاکدامنی
آب گهر فشارم و در گلوی سبو کنم
زهرة آن نگاه کو تا به رخ تو بنگرم
طاقت آن دماغ کو کاین گل تازه بو کنم!
بیهده فیّاض به من قصة خویش سر مکن
من نتوانم این قَدَر گوش به هرزهگو کنم