کی بود دل ز می وصل تو سرشار کنم
غصه را خون کنم و در دل اغیار کنم
طفل مکتب شوم و پیش ادیب نگهت
سبق شکوة هجران تو تکرار کنم
ته بته گریة خون گشته که در دل گر هست
گریه بگشاید و من پیش تو اظهار کنم
پای تا سر همه از شوق تماشای رخت
نگهی گردم و دریوزة دیدار کنم
ساغر حوصله کز بادة بیداد تهیست
بازش از تلخ می ناز تو سرشار کنم
تو نهی لب به لب خنده و من از سر شوق
گریه را بر رخ شادی مژه افشار کنم
خنده را تا به لب لعل تو بینم گستاخ
صد هوس را گرة خاطر افگار کنم
پر کنی ناز تو و کم نکنم من ز نیاز
کم کنی گوش تو من گله بسیار کنم
کی بود همره آن شوخ چو بلبل فیّاض
به کف این تازه غزل روی به گلزار کنم