فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۹

به جز تو جمله بی‌حاصل گرفتم

اگر چیز دگر در دل گرفتم

به غیر از مصحف رویت کتابی

اگر خواندم همه باطل گرفتم

هزاران طعنه از هر دشمن و دوست

ز نافرمانی یک دل گرفتم

کتاب عشق را آسان نمودند

چو خواندم سر به سر مشکل گرفتم

همه از بهر منزل راه گیرند

چرا من راه را منزل گرفتم!

شکستم کشتی و راندم به دریا

مراد بحر از ساحل گرفتم

شدم یک مشت خون فیّاض و آخر

به حسرت دامن قاتل گرفتم