سخن به وادی انصاف کرده راه غلط
که کرد نسبت روی ترا به ماه غلط
رست بود ره عشق تا بیابان بود
گذر به جادهای افتاد و گشت راه غلط
به هر کجا که روی خویش را به عشق سپار
نکرده گمشدة عشق ره به چاه غلط
به درد، هر چه طلب کردهایم یافتهایم
کمان درد نینداخت تیر آه غلط
سریر عزّت از افتادگی به ماه رسید
حدیث مال غلط بود و حرف جاه غلط
نظر به نامة اعمال کردم و دیدم
که هم سفید غلط بود و هم سیاه غلط
فرشته راهنما بود در خراباتم
فکنده دیو رهم را به خانقاه غلط
اگر نظیر تو در وهم نقش بست رواست
که احولست و کند زود در نگاه غلط
به سهو هم نکند گاه طاعتی فیّاض
ز بیم آنکه شود نامة گناه غلط