کمر به کشتن من بسته خال گوشة چشمش
که باد خون اسیران حلال گوشة چشمش
گذشت آنکه دگر وصل او به خواب بینم
که برده خواب ز چشمم خیال گوشة چشمش
همیشه بخت سیاهم در آرزوی همین است
که همچو سرمه شود پایمال گوشه چشمش
نوشته بر ورق پردههای چشم غزالان
به کلک نور، قضا وصف خال گوشة چشمش
چرا به نامة اعمال عاشقان ننویسد
اگر فرشته نویسد و بال گوشة چشمش
گذشت عمر و تماشای خط یار نکردم
که چشم دوخته بودم به خال گوشة چشمش
عجب عجب که برم جان به در ز مهلکه فیّاض
که خط نوشت به خونم مثال گوشة چشمش