فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۵

عاشق یاریم اما نام یار ما مپرس

بی‌نصیبان دیاریم از دیار ما مپرس

بحر مالامال دردیم و ز ساحل بی‌نصیب

ما که پا تا سر میانیم از کنار ما مپرس

عشق ما را خاک کرد و خاک ما بر باد داد

بر مزار ما بیا اما مزار ما مپرس

ما ز تاب افتاده‌ایم از آب و تاب ما مگو

ما ز کار افتاده‌ایم از کار و بار ما مپرس

در تنزّل زیر بار سایة خود مانده‌ایم

اعتبار ما ببین و ز اعتبار ما مپرس

سایه پروردان زلف شاهد بخت خودیم

روز ما را دیده‌ای از روزگار ما مپرس

عمرها فیّاض گرد کوی جانان بوده‌ایم

خاک ما را سرمه ساز و از غبار ما مپرس