عاشق یاریم اما نام یار ما مپرس
بینصیبان دیاریم از دیار ما مپرس
بحر مالامال دردیم و ز ساحل بینصیب
ما که پا تا سر میانیم از کنار ما مپرس
عشق ما را خاک کرد و خاک ما بر باد داد
بر مزار ما بیا اما مزار ما مپرس
ما ز تاب افتادهایم از آب و تاب ما مگو
ما ز کار افتادهایم از کار و بار ما مپرس
در تنزّل زیر بار سایة خود ماندهایم
اعتبار ما ببین و ز اعتبار ما مپرس
سایه پروردان زلف شاهد بخت خودیم
روز ما را دیدهای از روزگار ما مپرس
عمرها فیّاض گرد کوی جانان بودهایم
خاک ما را سرمه ساز و از غبار ما مپرس