فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۹

ازین غیرت مرا آه از دل ناشاد می‌روید

که در گلشن به یاد سرو او شمشاد می‌روید

بیا در بیستون و صورت شیرین تماشا کن

که حسن آنجا ز آب تیشة فرهاد می‌روید

خوشا بوم و بر کوی محبّت کز زمین آنجا

همه جان حزین و خاطر ناشاد می‌روید

بجان سختی دل از چنگ غمش نتوان به در بردن

گیاه مهر او چون جوهر از فوولاد می‌روید

سری از طوق قمری تا برون کردم عجب دارم

که در گلشن چرا سرو از زمین آزاد می‌روید!

به دل هر گه خیال ناوک مژگان او کردم

به هر مو از تن من خنجر جلّاد می‌روید

وصال یار خواهی نازکی از سر بنه فیّاض

برو کاین سبزه از بوم و بر بیداد می‌روید