غیر زلف او که دوشادوش آن رو میرود
سایه با خورشید کی پهلو به پهلو میرود!
چون توانم رفت در کویی که هر روز آفتاب!
جچون رود رو در قفا در کوچة او میرود
راه عشق است این که در وی پای کس گستاخ نیست
آفتاب اینجا به سر، گردون به پهلو میرود
گر بود سرسبز گلزار محبّت دور نیست
زخم را از تیغش امروز آب در جو میرود
جای رحم است ای وفاداران که با چندین امید
میرود فیّاض و خوش نومید از آن کو میرود