فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۱

امشب که در چمن ز قدومش نوید بود

خلوت‌سرای غنچه گلستان عید بود

دیدیم در چمن عجب آیین اتّحاد

گل داشت ز خم کاری و بلبل شهید بود

یک عمر در میانة ما و نگاه دوست

بی‌زحمت مجادله گفت و شنید بود

خواندیم نامة عمل هر کسی به حشر

چون روی دوست نامة عاشق سفید بود

بردیم سر فرو به گریبان شام هجر

شکر خدا که روز قیامت پدید بود

ما را سبب ز نَیل مسبّب حجاب شد

چیزی که بست بر رخ ما در، کلید بود

فیّاض چون نظر به سراپای دل فکند

هر جا که دید جلوة «میرزا سعید» بود