شوق چون در عرض حالم خامه را سر میکند
نامه در کف جلوة بال کبوتر میکند
گردبادم جلوه دارد بر لب، از بس نالهام
از غبار خاطر امشب خاک بر سر میکند
نالة من شعله را در خاک میپیچد نفس
قطرة اشکم سَبَل در چشم اخگر میکند
گر بدین گرمی تراود سیل اشکم از جگر
ماهیان موج دریا را سمندر میکند
حسرت وصل توام در دل به گلزار بهشت
حور را در دیدن اوّل مکدّر میکند
شوق اگر در جلوه آید ضعف دامنگیر نیست
عشق در پروازِ بلبل ناله را پر میکند
ای فلک افتادگان را پر به چشم کم مبین
خاطر آیینه را آهی مکدّر میکند
در بیابان محبّت هر کجا ره گم شود
اشک رهرو پیش پیش افتاده ره سر میکند
آسمان از نالهام فیّاض نقصانی ندید
دود عودم سرمهای در چشم مجمر میکند