گفتمش صد بار و ترک صحبت دشمن نکرد
طفل بازیگوش من گوشی گوشی به حرف من نکرد
ذوق پیراهن دریدن را به کام دل ندید
هر که را چاک گریبان رخنه در دامن نکرد
عاشقان را تیرهبختی سایة بال هماست
زان سبب خاکسترم جز جای در گلخن نکرد
سالها بیهوده چون شمع قرار بیکسان
سوختیم و پرتو ما مجلسی روشن نکرد
مهربانیهای او فیّاض در خونم نشاند
آنچه با من کرد او از دوستی دشمن نکرد