کسی ز کوی تو تا چند حبیب چاک برد!
دل آرد و چو برد جان دردناک برد!
به چشم پاک توان دید روی جانان را
که دایم آینه فیض از نگاه پاک برد
به آرزوی تو هر روز آفتاب برآید
ترا نبیند و این آرزو به خاک برد
ز جلوة تو هوس کام آرزو گیرد
ز غمزة تو اجل نسخة هلاک برد
امید هست که فیّاض آنچه باخت به من
به دست من همه را عشوة تو پاک برد