فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۴

گر خود ز لطف گامی در راه ما گذارد

ما دیده فرش سازیم تا یار پا گذارد

امشب که شمع مجلس با آن پری سپردست

پروانه منصب خود باید به ما گذارد

گر برخورد به زلفش باد صبا به گلشن

از شرم بوی گل را در دم به جا گذارد

بر صید دیگری دام انداختن شگون نیست

با کوهکن بگویید این کار واگذارد

بیگانه عاجز آمد از دشمنی فیّاض

این شکوه به که یک چند با آشنا گذارد