بگو به شعله که پروانه بی تو تاب ندارد
فدای بزم تو خواهد شد، اضطراب ندارد
سرشکم از مژه برگردد از مشاهدة تو
ستاره تاب تماشای آفتاب ندارد
۳
به من چه میشمرد عقدهای شام جدایی!
چو دل ز زلف تو سر رشتة حساب ندارد
هزار پردة عصمت ز تهمتش نرهاند
رخی که پرده ز گلگونة حجاب ندارد
سر از رضای تو فیّاض تیغ یار نپیچد
رسی به کام دل خویشتن شتاب ندارد!