فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۵

از بس که هوای دهن تنگ تو دارد

دل در تپش بیخودی آهنگ تو دارد

یکرنگی من با تو همین منصب دل نیست

هر قطرة خون در تن من رنگ تو دارد

از سخت‌دلی‌های تو مأیوس نشد دل

این شیشه امید دگر از سنگ تو دارد

در چشم کسی جا نکنم گر تو برانی

کی صلح کسی چاشنی جنگ تو دارد

تا حشر دگر مفلسی درد نبیند

فیّاض ز دردی که دل تنگ تو دارد