ز اشک گرم من آتش کباب میگردد
چه آتشی است که در دیده آب میگردد
نگاه نرگس مست که در کمین منست؟
که صبر در دل من اضطراب میگردد
خراب میکدة عشوهای شوم کانجا
به نیم جرعه به سر آفتاب میگردد
هلاک شیوة ناز توام که مستانه
به گرد آن مژة نیمخواب میگردد
جدا ز روی تو از سیر گل چنان خجلم
که بوی گل به مشامم گلاب میگردد
به یاد چشم تو در بزم آرزو مستان
کنند زهر به جام و شراب میگردد
مخواه نان ز تنور سپهر دون فیّاض
که آسیای فلک از سراب میگردد