در ازل سوز محبّت در دل ما جا گرفت
از دل ما بود هر جا آتشی بالا گرفت
داشتیم امشب حدیث روی جانان بر زبان
در میان برجست شمع و از زبان ما گرفت
پیش ازین هرگز متاع جلوه این قیمت نداشت
نخل بالادست او این نرخ را بالا گرفت
تختهای بعد از شکستن هم نیامد بر کنار
کشتی ما عاقبت کام دل از دریا گرفت
دامن مقصود اگر در کف نباشد گو مباش
گردبادم میتوانم دامن صحرا گرفت
این چنین کز رفتن ما میشود خوشحال دوست
رفته رفته میتوانم در دل او جا گرفت
از ازل سر در پی ما تیرهبختان کرده بود
ما برون رفتیم غم فیّاض را تنها گرفت