فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹

تجرید و تجرّد ره کاشانه عشق است

هر خانه که بر دوش کنی خانه عشق است

گوشی شنوا جوی اگر مرد سماعی

آفاق پر از نغمة مستانة عشق است

مجنون پی آوارگی از خانه عبث رفت

آوارگی آنست که در خانة عشق است

آن شعله که عالم همه پروانة اویند

ای کاش بدانند که پروانة عشق است

بی‌پرده نهانست رخ عشق در آفاق

این بارگه عام نهانخانة عشق است

عشق است خرابی که عمارت نپذیرد

معمورة عالم همه ویرانة عشق است

دل از کف آشفته دماغان نرباید

آرایش زلفی که نه از شانة عشق است

پیران حقیقت همه طفلان طریقند

پیر خرد آنست که دیوانة عشق است

فیّاض سرانگشت تو دور از لب ما باد

کس محرم ما نیست که بیگانة عشق است