یک جهان بر هم زدم کز جمله بگزیدم تو را
من چه میکردم به عالم گر نمیدیدم تو را
با همه مشکلپسندیهای طبع نازکم
حیرتی دارم که چون آسان پسندیدم تو را
یک بساط دهر شد زیر و زبر در انتخاب
زین جواهر تا به طبع خویش برچیدم تو را
من ز خود گم میشدم چون میشنیدم نام تو
خویش را گم کردهتر میخواستم دیدم تو را
کی قبول من شدی فیّاض در ردّ و قبول
تا به میزان «رهی» صد ره نسنجیدم تو را