فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

آیینة هر لاله عذارست دل ما

خوش در بدر از جلوة یارست دل ما

یکرنگی صد رنگ مخالف چه بلایی است

هر جا صنمی، آینه‌دارست دل ما

دایم به امیدی که کمین کرده تو باشی

هر جا که بود دام، شکارست دل ما

گر عشق نباشد که کند تربیت حسن؟

هر جا که تویی باغ و بهارست دل ما

در گرد حوادث مژه تا باز گشودیم

آیینة در زیر غبارست دل ما

برخاستی از خواب تماشای صفایی

در عهد رخت آینه‌دارست دل ما

گر جای غم و درد درین خانه نباشد

فیّاض دگر بهر چه کارست دل ما؟