سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قطعات » شمارهٔ ۱۷ - علی بن ناصر

خجسته تاج معالی علی بن ناصر

بدهر صابر بودم در اشتیاق تو دیر

کنون چو دیر بدست آمدی بدین زودی

مرو که نیست دلم از جمال روی تو سیر

تو شاهزاده نظمی و در مصاف سخن

جهان ندید و نبیند چو تو سوار دلیر

مرا تو شاه سخن خوانده ای و شاه سخن

توئی نه من، که توئی چون و منم چون شیر

مرا زبان چو شمشیر شد تو تا گفتی

حکیم سوزنی ای با زبان چون شمشیر

برند شیر علم را به پیش صف لیکن

طمع ندارد ازو هیچکس شجاعت شیر

درست گفتی، لیکن نگفتی آن خطیب

نبرد و نخلد بر کسی نباشد چیر

تراست چیره زبانی چو ذوالفقار علی

مرا چو تیغ پیاز و چگندر و آجیر

اگر بتیغ زبان دشمن ترا نکشم

سرش ببخشم و . . . ونش بدرم از سر . . . ایر

بدولت تو به . . . ایری چو تیر روغنگر

برون کشم ز در . . . ونش ایر را در غیر

بقات خواهم از امروز تا بفردائی

که گشته باشد دریای حشر دیر یزیر