زنهار به هش باش که ناری پسرا ریش
تا نفکندت در غم و زاری پسرا ریش
کار کبش موی یگانه کن از آن پیش
کانبوه فرود آید و کاری پسرا ریش
بر گرد زنخدان تو، ناکشته بروید
هرچند که بدروی و نگاری پسرا ریش
برکن بسر ناخن تیز از دل بیرحم
از بیخ دو تاری و سه تاری پسرا ریش
با حیش بگرمابه رو و روی بدان خار
تا چون علم ناصری آری پسرا ریش
آخر گرمابه چه خاری زنخ از حیش
از شانه بدهلیز بخاری پسرا ریش
این هست بر آن قافیه شعر جمالی
ای شادی روزی که برآری پسرا ریش