مدح دهقان زاده طبع از زنگ بزداید مرا
تا نگویم مدحت او، طبع نگشاید مرا
تا نکوخواه ویم، دولت نکو خواهد مرا
تا ستایم مرورا، ایام بستاید مرا
شب چو بندیشم که فردا سر نهم بر آستانش
بامدادان از شرف سر بر فلک ساید مرا
گر صلت گیرم ز دست دیگران بسیار چیز
تا نگیرم اندکی زو، کار برناید مرا
اندکش بسیار به باشد ز بسیار کسان
من همی دانم که خود اندک نفرماید مرا
از برای آنکه زو عیدی بیابم روز عید
بر تن این سی روز، روزه هیچ نگزاید مرا
از گراینده نباشد سیم او در جیب من
از سبکباری به ناگه باد برباید مرا
هست ارزانی بدان آن مهتر آزاده خلق
کز ثنای او زبان در کام ناساید مرا
جز ثنای او مبادا زینتی در شعر من
تا بدان گاهی که از خاطر سخن زاید مرا