سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۸ - در مدح شمس الدین

صدر جهان بحضرت شاه جهان رسید

با کام دل بر ملک کامران رسید

گشت از حضور صدر جهان شاه شادمان

چون صدر نزد شاه جهان شادمان رسید

حضرت جنان مثال و بتدریس علم صدر

ادریس و ارشاد بصدر جنان رسید

صدر زمان ز مدرسه جوز جانیان

دارد نشان که نوبت صدر جهان رسید

صدر جهان که خسرو شرعست بیگمان

اینجا بفر خسرو خسرو نشان رسید

نام و نشان زصدر گرفت این خجسته جای

کز وی هزار صدر بنام و نشان رسید

هر اسم کز ائمه دین نقش صفه بود

آن اسم جسم گشت و بدان جسم جان رسید

اکنون از استماع سبق در تعجبند

تا هیچکس بخوس سبقی او توان رسید

گشتند خلق مژده ور خویش یکدگر

از سروران دین که فلانجا فلان رسید

شمس حسام برهان آن سیف گوهری

کو را سری زگوهر سیف زمان رسید

دریای فضل و کان فتوت که صیت او

تا غایت رسیدن وهم و گمان رسید

دریا و کان بدل نکند بر مکان مکان

او کرد و از مکان سوی برتر مکان رسید

از دور آسمان که هوا و هوان ازوست

او را هوا و حاسد او را هوان رسید

مستغنیم از آنکه بدریا و کان رسم

بهر غنای بنده چو دریا و کان رسید

گردد غنی هر آنکه بدریا و کان رسد

در گوشها بسی سخن از این و آن رسید

برهان دین مبین حق کز زبان او

احکام علم شرع بشرح و بیان رسید

بروی همه اگر بطبق زرفشان کنند

ارزد بدانکه او بسخن درفشان رسید

هر گوهری که لفظ وی افشاند بر زمین

شد بر سپهر و بر کمر توأمان رسید

بگشاد توأمان ز میان گوهرین کمر

تا بندگان خاص ورا بر میان رسید

زو میرسد بخلق درین آخرالزمان

آنچ از ملک بسید آخر زمان رسید

برهان و سیف و تاج و حسام از گذشته اند

از هر یکی بمدرسه او روان رسید

هست این روانی سخنش از روانشان

او را چنین کرامت حق بیکران رسید

بر هر یک از ائمه دین از قدوم او

رنج گران سبک شد و گنج گران رسید

هست اتفاق اهل سمرقند را که اوست

گنج گرانبها که بما رایگان رسید

از خاندان برهان برهان نمای شرع

هرکس که در رسید بدین رسم و سان رسید

هرگز نرفت دولت ازین خاندان که تا

گوید کسی که باز بدین خاندان رسید

ای صدر سوزنی را در بحر شاعری

در سخن بفکرت بازارگان رسید

دردانه ها بسوزن نظام طبع راد

از بهر سلک مدح تو با ریسمان رسید

هر دانه ای که در صدف سینه راز داشت

از کام و از زبانش بکلک و بنان رسید

بعد از ثنا چو کرد دعا بر وجود تو

آمین بگوش جان وی از آسمان رسید